متصل کردن فوتبال ساحلی Football saheli tim meli Football saheli iran

متصل کردن: فوتبال ساحلی Football saheli tim meli Football saheli iran varzeshi-Football bein almellal Football saheli tim meli Football saheli soeis

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز اخبار حوادث پسرم را اعدام نکنید

    روزها برایش به شماره افتاده هست. هر لحظه و هر ثانیه به آخر نزدیک می شود. نهایی تلخ جهت پسری که تنها در چند دقیقه به یکی از منفورترین مجرمان پایتخت و حتی کشور ع

    پسرم را اعدام نکنید

    پسرم را اعدام نکنید

    عبارات مهم : اعدام

    محمد نمی خواست به کسی آسیب بزند

    روزها برایش به شماره افتاده هست. هر لحظه و هر ثانیه به آخر نزدیک می شود. نهایی تلخ جهت پسری که تنها در چند دقیقه به یکی از منفورترین مجرمان پایتخت و حتی کشور عزیزمان ایران تبدیل شد. محمد ٢٧ساله یکی از دو متهم پرونده جنجالی بنیتا هست. او به حکم دادگاه به قصاص محکوم شده است هست؛ قصاص به علت رها کردن دختربچه ٨ماهه در داخل خودرو. حکم او به تأیید دیوان عالی کشور هم رسید و حالا قرار است این قصاص در «مشیریه» اجرا شود.

    جایی که محمد همراه با «مهدی» پراید پدر بنیتا کوچولو را دزدیدند تا با دزدی ضبط و باند آن خرج چند روز موادشان را جور کنند؛ ولی این دزدی با فوت بنیتا یکی از حساس ترین پرونده های جنایی پایتخت کشور عزیزمان ایران را به جریان انداخت. محمد و مهدی دیگر یک معتادِ سارق نبودند که جهت تهیه مواد دله دزدی می کردند. این دو از همان روز داغ تابستانی که ماشین را از جلوی منزل بنیتا دزدی کردند، کودک ربایی و قتل در پرونده اش ثبت شد. پرونده ای که در دو جلسه دادگاه پیگیری شد و درنهایت با حکم قصاص جهت محمد و ١٣سال حبس جهت مهدی به عنوان متهم ردیف دوم این پرونده خاتمه یافت.

    پسرم را اعدام نکنید

    خودشان ولی می گویند از وجود فرزند اطلاع نداشتند و هنگامی که متوجه شدند که کار از کار گذشته بود. آنها با همان پراید نقره ای پدر بنیتا کیلومترها از محل اتفاق دور شده است بودند که این دختر فرزند را روی صندلی عقب ماشین دیدند. هول شدند و دست و پایشان را گم کردند، نمی دانستند باید چه کار کنند، دستپاچه و مضطرب ماشین را در جایی که فکر می کردند پر رفت و آمد هست، پارک کردند و از آن جا دور شدند؛ ولی هیچ کدام از اینها جهت دادگاه و قاضی قانع کننده نبود. دختر ٨ ماهه توان دفاع از خودش را نداشت، او حتی نمی توانست صحبت کند و خودش را از آن شرایط نجات دهد. از نظر قاضی، محمد مرتکب قتل شده است و باید مجازات شود. مهدی هم به عنوان متهم ردیف دوم پرونده به ١٣ سال حبس و ٢ سال تبعید محکوم شد.

    این حکم به تأیید دیوان عالی کشور هم رسید و حالا قرار است که محمد در ملأعام به دار مجازات آویخته شود ولی اجرای این حکم یک مشکلی دارد. تفاضل دیه مانعی جهت اعدام محمد هست. رقم آن تاکنون از سوی مراجع رسمی اعلام نشده ولی پدر بنیتا همان روز اول گفت که نمی تواند آن را بپردازد و از قوه قضائیه خواست تا این پول را پرداخت کند. چندی بعد هم صحبت هایی راجع به پرداخت تفاضل دیه از خزانه دولت مطرح شد. حالا ولی آن طور که گفته می شود قرار است پرونده جهت پرداخت تفاضل دیه و گرفتن استیذان از طریق دادستانی به دفتر مدیر قوه قضائیه فرستاده شود و محمد بنا بر کیفرخواست صادر شده است در ملأعام (مشیریه) قصاص شود.

    روزها برایش به شماره افتاده هست. هر لحظه و هر ثانیه به آخر نزدیک می شود. نهایی تلخ جهت پسری که تنها در چند دقیقه به یکی از منفورترین مجرمان پایتخت و حتی کشور ع

    حالا ولی پدر محمد به این حکم اعتراض دارد. او اعتقاد است که در حکم صادر شده است تبعیض وجود دارد آیا که محمد و مهدی هر دو با هم ماشین را دزدی کرده اند و در فوت بنیتا هر دو به یک اندازه مقصر هستند. او می گوید كه پسرم معتاد بوده و شیشه عقل و فکر را از او گرفته بود و به همین علت هم آن دختر را در آن وضع رها کرده است تا کسی او را پیدا کند و به خانواده اش تحویل دهد. این پدر ٦٠ ساله ولی حرف های دیگری هم داشت؛ از توبه و پشیمانی پسرش، از اتفاق تلخی که جهت بنیتا پیش آورده تا تقاضا جهت بخشش و گذشت از خانواده بنیتا. آنچه در ادامه می خوانید گفت و گوی «شهروند» با مردی است که این روزها را با دلهره و وحشت از اجرای حکم پسرش سپری می کند.

    آخرین بار کی محمد را دیدید؟

    روز شنبه هفته گذشته، صبح بود که به ملاقات او رفتم. همه این مدت هفته یکی یا دوباری به دیدنش می روم؛ مخصوصا بعد از این که حکم اعدامش را صادر کردند.

    پسرم را اعدام نکنید

    در این ملاقات چه خواسته ای داشت؟

    محمد پشیمان هست؛ در همه این مدت هر بار که به دیدن او مي روم از فوت آن فرزند ناراحت است و می گوید بابا من آدمکش نیستم، نمی خواستم به او آسیبی برسد، من معتاد بودم، شیشه عقل و فکرم را نابود کرده بود؛ این بار هم همه این صحبت ها را تکرار کرد.

    از حکم اعدام در ملأعام خبر دارد؟

    روزها برایش به شماره افتاده هست. هر لحظه و هر ثانیه به آخر نزدیک می شود. نهایی تلخ جهت پسری که تنها در چند دقیقه به یکی از منفورترین مجرمان پایتخت و حتی کشور ع

    بله؛ خبر داشت. به زندان روزنامه می رود؛ در روزنامه خبر را خوانده بود. از همه جزییات این اعدام، استیذان قوه قضائیه و تفاضل دیه، همه اینها را خبر داشت.

    راجع به اعدام در ملأعام حرفی نداشت؟

    همان طور که گفتم، فقط می گفت من قاتل نیستم، نمی خواستم به کسی آسیبی برسد. فرزند را رها کردم تا کسی او را پیدا کند و به خانواده اش بازگرداند. محمد به من گفت هر چه خواست خدا باشد. من که نمی خواستم آن دختر فرزند بمیرد. خدا خودش این را می داند و هر پیشامدی باشد من آن را می پذیرم.

    پسرم را اعدام نکنید

    در این مدت که به ملاقات محمد رفتید، راجع به این که آیا بنیتا را با آن وضع در جای خلوتی رها کرد و با پلیس تماس نگرفت، سوالی از او نپرسیدید؟

    بارها از او پرسیدیم. او به من گفت که هنگامی که ماشین را دزدیدیم، فقط به فرار فکر می کردیم. آنها خمار بودند، آدم معتاد آن هم از نوع شیشه ای هنگامی که دنبال جور کردن مواد هست، دیگر عقلش کار نمی کند. محمد و مهدی هم جهت تهیه پول مواد ماشین را دزدیدند. خودش به من گفت که پلیس دنبال آنها بود. آنها هنگامی که از آن جا دور می شوند تازه متوجه حضور فرزند روی صندلی عقب ماشین می شوند و با عجله ماشین را نزدیکی بازار میوه و تره بار پاکدشت پارک می کنند، روبه روی یک مغازه سه دهنه. من خودم چندبار از آن جا رد شدم، جای شلوغ و پرترددی هست. هنوز هم برایم عجیب است که چطور کسی متوجه حضور این فرزند نشده بود؛ درِ ماشین را هم باز گذاشته بودند. آنها با عجله فرار می کنند، حتی ضبط و باند ماشین را هم با خود نمی برند.

    محمد و مهدی به خیال این که پلیس پشت سر آنهاست و جای شلوغی توقف کرده اند و فرزند خیلی سریع به خانواده اش بازگردانده می شود، از آن جا فرار می کنند و به منزل یکی از دوستانشان می روند و می خوابند. همین جا هم نشان می دهد که عقل و فکر اینها درست کار نمی کرده، چطور یک آدم می تواند بعد از چنین اتفاق ای راحت بخوابد؛ البته این حرف های من به معنی توجیه جرم پسرم نیست. به هر حال او و دوستش باعث فوت یک دختر فرزند شده است اند و باید مجازات شوند ولی محمد قتل عمد مرتکب نشده من همه اعتراضم به همین است که او قتل عمد انجام نداده هست. من سواد قضائی ندارم ولی جهت این حرفم هم علت محکمی دارم.

    چه دلیلی؟

    همه این ماجرا دو نفری انجام شده؛ یعنی محمد و مهدی با هم این ماشین را دزدی کردند و از وجود فرزند هم هر دو نفر آگاه بودند و در فوت بنیتا به یک اندازه مقصر هستند؛ چطور پسر من به اعدام محکوم شد ولی مهدی به ١٣ سال حبس و تبعید. اگر قتل غیرعمد بوده که باید محمد هم به زندان محکوم می شد و اگر نه هر دو نفر اعدام شوند؛ البته من باز هم اعتقاد دارم که محمد و مهدی هر دو معتاد بودند و نمی توانستند تصمیم درستی بگیرند.

    هنگامی که فهمیدید که پسرتان باعث فوت یک دختربچه شده است هست، چه احساسی داشتید؟

    چند روز قبل از آن حادثه، من با محمد دعوا کردم. او شب ها به منزل نمی آمد. سر همین مواد هم حرفمان شد. او چند ماه قبل به خاطر شیشه به زندان افتاده بود. من از او قول گرفتم که ترک کند. بعد هم گارانتی کردم و او از زندان آزاد شد ولی بعد از چند هفته دوباره سمت شیشه رفت. من هم به او اعتراض کردم و او هم از منزل رفت. خبر گم شدن بنیتا را شنیده بودم ولی هیچ فکر نمی کردم پسر من در این ماجرا دست داشته باشد. بعد هم پدر مهدی با من تماس گرفت و گفت که آنها را گرفته اند و جرمشان قتل بنیتا است.

    هنگامی که این خبر را شنیدید چه حالی داشتید؟

    باورم نمی شد. پسر من معتاد بود، دله دزدی هم می کرد، ولی آدمکش نبود. راستش من زیاد از همه با اعتیاد او مسئله داشتم. در این مدت هم او در زندان اعتیاد را ترک کرده است و در کلاس های گروهی معتادان نجات یافته شرکت می کند. خیلی سر حال شده، اصلا حرف زدنش عوض کردن کرده هست. تازه دارد فکرش کار می کند. در کلاس های قرآن شرکت می کند و چند سوره را هم حفظ کرده هست. هنگامی که در ملاقات ها از اینها جهت من تعریف می کند، خیلی خوشحال می شوم، ولی همان موقع غم بزرگی روی دلم هوار می شود. او را بالامی کشند و من باید دست و پا زدنش را تماشا کنم. به خدا او قتل عمد نکرده؛ از خدا می خواهم که مهر محمد را به دل خانواده آن دختر بیندازد. فوت فرزند خیلی سخت هست، من حال آنها را درک می کنم؛ ولی محمد تازه دارد، انسان می شود.

    در این مدت جهت گرفتن رضایت به سراغ خانواده بنیتا رفته اید؟

    چندبار می خواستیم این کار را بکنیم، ولی حتی ما را داخل منزل راه نمی دهند. وکیل پرونده هم چندبار به آنها مراجعه کرد، ولی حتی حاضر نشدند، صحبت او را گوش دهند. نمی دانم چه سرنوشتی درانتظار ما هست؛ تنها امید ما به خدا است.

    شهروند

    واژه های کلیدی: اعدام | فرزند | ماشین | معتاد | پرونده | خانواده | حکم اعدام | اخبار حوادث


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار